وبلاگ نشریه دخترانه "اوج"

۲۵ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

جهاد زن

وقتی میشنویم که جهاد زن همون خونه داری و شوهرداریه، ممکنه حرصمون بگیره یا اینکه خوش به حالمون بشه! چون فکر میکنیم کار خیلی راحتی رو به عهدمون گذاشتن و ما به راحتی از پس سختتر از اون هم برمیایم. اما با ورود به این میدان جهاد متوجه میشیم که از این خبرا هم نیست! نشستن تو خونه خودش به تنهایی جهاده! و این جهاد زمانی راحت میشه که خانم خونه برای روزش برنامه بچینه، حالا مطالعه، فیلم یا ... ولی اگه رویه هر چه پیش آید خوش آید رو پیش بگیره بعد از مدتی حس میکنه عمرش داره به بطالت میگذره و اگه بعضی روزا وقتش پر نشه احساس افسردگی میکنه. به اضافه اینکه اون زمانی رو که صرف انجام کارهای تکراری منزل میکنه به اندازه کافی جذاب نیست تا روحیش رو برگردونه. مسئله دوم مشغله بیرونی زنه که این روزا به نحوی گریبان همه رو گرفته. خانم خانه دار درضمن خانه داری دانشجو یا کارمند هم هست و مجبوره زمانی رو بیرون از منزل سپری کنه. وقتی با خستگی به خونه میرسه واقعا حوصله نداره آشپزی کنه، ظرف بشوره... و یه محیط دلچسب و آروم برای همسرش مهیا کنه. همینه که اگه با وجود بی حوصلگی به خودش سختی بده و به این وظیفش عمل کنه جهاد کرده! در نهایت یکی از مهمترین نکات آرام بخش خونه خود «بانو»ست. اینکه بعد از یک روز پر مشغله در منزل (یا در و بیرون منزل!) باز هم آراسته و مهربان به استقبال همسرش بره... ترکیب این همه کار وافعا سخته و قطعا کنار اومدن باهاش مدتی زمان میبره، ولی همین که زن بدونه مسئولیت و جهادش همینه قطعا تلاش میکنه و این مسئله رو در اولویت زندگیش قرار میده.

دوستای عزیزم، امیدوارم جهادگرای موفقی باشید! :)

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
یاسمن

دوستی ساده...

با اشاره ی دوستم به پشت سر برگشتم اره درست  میدید خودش بود. 

اشک در چشمانم حلقه زده بود و باور آن چیزی که میدیدم برایم سخت بود نفسم بالا نمی آمد.

همیشه با خودم میگفتم دوست بودن که عشقی به وجود نمی اورد من خودم هم می دانم که ازدواجی در کار نیست من که 

دلبستگی ندارم!!!

اما با اولین قطره اشکی که از گونه هایم سر خورد فهمیدم رابطه ی بین ما چیز فراتر از دوستی بود، بدون آن که خودم بفهمم!

حالا او را می دیدم که دست در دست دختری راه را طی می کند و حالا من بودم که حرف های مادرم را با خودم زمزمه می

 کردم"پسری که در خیابان عاشق شود در خیابان هم فارغ می شود"



پ . ن :...و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایت لقوم یتفکرون.
2.jpg (640×509)
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
زاهده

خانه ی ساکت

توی اتاق کتاب می خوانم.
فقط صدای مادرم می آید که حرف میزند و کسی خیلی جوابی نمی دهد...
مادرم همیشه از این وضع شاکی است و کلی نق به جان همه مان می زند...
یک دفعه صداها بلند می شود...
دلم هری میریزد پایین
بلند میشوم...
گوشی ام را برمی دارم و صفحه ی مرور گر را باز می کنم..

حدسم کاملا درست است...
شارژ
اینترنت
تمام 
شده
است...

هووووفففف


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سمانه

لطفا جواب بدهید

یک سوال:
چطور می شود انسان غم داشته باشد و راضی باشد؟
۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
فاطمه سادات

ارزش زن

من می خواهم خودم باشم.......

شاید شما هم تاحالا این جمله رو زیاد از دخترا شنیده باشین که میگن ای کاش ما هم پسر بودیم،خوش بحالشون....

تاحالا خیلی رو این جمله فکر کردم و هربار به این نتیجه میرسم که چقدر ما دخترا کوته فکر شدیم،اصن یادمون رفته کی هستیم!تو این عالم چه نقشی داریم!چه رسالتی به دوشمونه!شاید به خاطر همین فراموشی هم هست که در پایین ترین سطح جامعه در گفتگوهای روزمره مردم این حرفا رو میشنویم تا سطح کلان که یک تفکر شده و عده ای طرفدارش شدن؛آره رفقا از وقتی ما زن ها خودمون نشناختیم و به ارزشمون پی نبردیم یه عده اومدن و برا ما ارزش سازی کردن و گفتن آی خانوما یوقت از آقایون عقب نیفتیدا!نکنه مردها به شما ظلم کنند شما با مردها یکسانید و مدام دم زدن از برابری زن و مرد،عبارتی که به عقیده من بیشترین ظلم ها رو به زن ها تحمیل کرد،عبارتی که فقط یه برداشت میشه ازش کرد:

*خانومای محترم شما وقتی ارزشمندید که یک مرررررد باشید*

بله خانوم عزیز تو باید مثل یه مررررد دستت تو جیب خودت باشه ....

باید به هرقیمتی هرکار سنگینی انجام بدی چون از مردا هیچی کم نداری!!!مثلا اگه تونستی 18چرخ برونی یا راننده اتوبوس بشی ما تو تلویزیون نشونت هم میدیم؛چون تو واقعا کار مهمی کردی!نه اشتباه نکن

اصلا مهم نیست چقدر اذیت میشی.....

اصلا مهم نیست چقدر برا تربیت بچه هات وقت میذاری.....اصلامهم نیست وقتی صبح زود از خونه میری بیرون و عصر که برمیگردی اینقدر عطوفت مادرانه ات تو این جامعه خشن سرکوب شده که دیگه حوصله جواب سلام بچه اتم نداری چه برسه بخوای باش بازی کنی....مهم نیست که دیگه نمیتونی چندین ساعت پای گاز وایسی و با ظرافت تمام یه غذای خوشمزه درست کنی....مهم نیست که دیگه نمیتونی غمخوار شوهرت باشی واسه مشکلاتی که سرکار براش اتفاق افتاده و به دنبال یه روح آرومه که کنارش آرامش بگیره ولی صدحیف که تو خودت نیاز به غمخوار داری چرا که با چندبرابر اون مشکلات صبح تا حالا دست و پنجه نرم کردی و به اقتضای زن بودنت روحت به مراتب مشوش تر اونه واما الان دونفر آدم خسته کنار هم قرار گرفتیدکه غمخواری پیشکشتان دعواتون نشه خییییلیه!!!واینجا تنها چیزی که مهمه اینه که تو اثبات کنی که من هم میتونم.....

این جابجا شدن همه چیز نشان از یک جاهلیت عمیق دارد همان جاهلیتی که وعده اش را در قران دیده ایم وقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَى ...ودر خانه های خود بمانید ومانند جاهلیت اول خودآرایی نکنید واساسا اول آنجایی به کار میرود که دومی هم در کار باشد ومعصوم ذیل این ایه فرمود وبه زودی جاهلیت اخری هم فرا میرسد بله رفقا اگه در جاهلیت اول برای شخص زن ارزش قائل نبودن در جاهلیت دوم برای شخصیت زن ارزش قائل نیستند ولی من با این همه هیاهویی که جاهلیت به پاکرده است میخواهم یک زن باشم.. ...یک زن با تمام ابعاد وجودی که خدا برایش در نظر گرفته .....من با افتخار از انجام بعضی کارها اظهار عجز میکنم و به اینکه ظریف ترین و هنرمندانه ترین کارهای عالم که بافتن تارو پود روح یک انسان است بر عهده من گذاشته شده به خود میبالم 

رفقا.....من میخواهم خودم باشم....یک زن واقعی.....شما چطور؟؟؟؟

کتاب "ژاکت های دکمه دار" 

از اولین پوستر هایی که در جنگ جهانی اول زن ها را برای کار در کارخانه ها تشویق می کرد.

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
نسترن

تقوا در دنیای مجازی 1



خبرگزاری فارس

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سمانه

برگزیده

تو را دوست داشته باشم 
یا از تو متنفر باشم
فرقی نخواهد کرد
فرقی نخواهد کرد
گرگ را از هر طرف بخوانی گرگ است.
من به حال خودم گریه می کنم
تو به حال من می خندی
چه فرقی می کند
درد را از هر طرف بخوانی درد است.


محمد زارعی


پ.ن:میدونم مطلب کپی پیست نداریم اما این شعر بیش از حد قشنگه!


e5k85hes0vnvcw9b9d0k.jpg (2560×1440)

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
نوشین

خانوم...

امروز تو خیابون اصلا حواسم نبود. یه خانمم با موهای بیرون از کنارم رد شد. گفتم ببخشید آجی جان... یهو به خودم اومدم دیدم طرف کنارم وایساده منتظره بگم...

اوه اوه. عجب شکری خوردم... بلاخره تذکرو دادم و رفتم...

ولی مطمئنم اگه فکر می کردم انقدر مطمئن نمی گفتم. می گفتم بگم آیا؟ نگم آیا؟ چه کنم؟؟ نه حالا طرف تو این گرما.. بعد انقدر تو وجودم بلبشو به پا میشد که طرف رد می شد می رفت:/

دیدم اصلا نباید جوانبشو خیلی با وسواس بررسی کنیم. همین جوری بگیم خانوم... بعد که تو عمل انجام شده قرار گرفتیم بگیم:) با مهربونی... "عزیزم روسریتونو بیارید جلو، موهاتون مشخصه." یا بگیم "خوشگلیاتونو بپوشونید...":))

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سمانه

برنگرد...

یک دفعه برمیگردد دهنش را باز می کند و هرچی از دهنش بیرون می آید بارت می کند... بعد چشم هایت پر از اشک می شود... می توانی همین الان، همین الان الان، جوابش را بدهی. جواب محکم دندان شکن. بزنی توی دهنش و ثابت کنی که دارد غلط اضافی می کند...

همین الان جوابش را داری، نه که فردا توی حمام یک دفعه با خودت بگویی کاشکی گفته بودم فلان... 

نه همین الان جوابش را داری... می توانی برگردی و با یک جمله طرف را نابود کنی. می توانی یک پوزخند بزنی، می توانی سابقه ی خودش را پیش بکشی، می توانی برگردی و حداقل یک جیغ بزنی...


اما حتی بر نمی گردی. داری خفه می شوی. طرف فکر می کند حق با خودش هست. فکر می کند تو نفهمی. فکر می کند نمی فهمی...

تو داری دیوانه می شوی. بغض امانت را می برد و طرف فکر می کند که خیلی شاخ است. می روی یک گوشه ای که کسی نبیند و می زنی زیر گریه و شروع می کنی به فحش دادن. طرف فکر می کند تو نفهمی... بله فکر می کند خیلی حق به جانب است...

دوست داری حداقل پیش یکی  غیبتش را  بکنی. یکی بگوید عجب آدم نفهمی است. چقدر ظالم است. اما حتی غیبتش را هم نمی کنی...



او فکر می کند حق با خودش هست. فکر می کند تو نمی فهمی...

می توانی برگردی و ...

اما برنگرد...


والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس. والله یحب المحسنین.


12570687013136887570.png (300×519)


۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سمانه

حمایت...

تق.......آااااااااااآآآآآآآآآآآاااااااااخ اََااااااااااااَاَااااَ ماااااامااااااااان

کودک صف جلویی مان بود که از کودک دیگری کتک خورده بود هنوز 2سال بیشتر نداشت .تقریبا  صدای گریه و جیغ اوکل مسجد را پر کرده بود. تمام حواسم در نماز به این کودک و حرکاتش بود !

کودک رو به مادر و با صدای هر چه تمام تر داد می زد و نگاهش را از مادرش بر نمیداشت و انگار منتظر حمایت مادرش بود!تامادر با چادرش کودک دیگر را به عقب حل می داد و بعد از سجده  اشک های کودکش را پاک می کرد کودک ساکت می شد. با هر عکس العمل مادر گریه کودک فروکش می کرد و نگاهی پیروزمندانه به کودک رقیب می انداخت و دوباره با نگاهی به مادر گریه را از سر می گرفت و منتظر تنبیه شدید از طرف مادر بود...

من که در صف عقب بودم و به عنوان شخص سوم، فقط نظاره گر داستان بودم  وقتی صدای گریه کودک را شنیدم تقریبا داشتم پروبال می زدم که نماز تمام شود همه ی فکر و ذکرم شده بود کودک و گریه های کودک نمیدانم مادرش چه حسی داشت ولی میتوانستم درک کنم که حمایت مادر چقدر امید میداد به کودک کتک خوده ی صف جلوییم انگار که تمام دنیا پشت کودک است نه فقط یک مادر...



پ.ن:به قول حضرت اقا خدا این نمازا رو از ما قبول کنه :)

23584194429122110788238928311189415465.jpg (180×210)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
زاهده