وبلاگ نشریه دخترانه "اوج"

۲ مطلب توسط «زاهده» ثبت شده است

دوستی ساده...

با اشاره ی دوستم به پشت سر برگشتم اره درست  میدید خودش بود. 

اشک در چشمانم حلقه زده بود و باور آن چیزی که میدیدم برایم سخت بود نفسم بالا نمی آمد.

همیشه با خودم میگفتم دوست بودن که عشقی به وجود نمی اورد من خودم هم می دانم که ازدواجی در کار نیست من که 

دلبستگی ندارم!!!

اما با اولین قطره اشکی که از گونه هایم سر خورد فهمیدم رابطه ی بین ما چیز فراتر از دوستی بود، بدون آن که خودم بفهمم!

حالا او را می دیدم که دست در دست دختری راه را طی می کند و حالا من بودم که حرف های مادرم را با خودم زمزمه می

 کردم"پسری که در خیابان عاشق شود در خیابان هم فارغ می شود"



پ . ن :...و جعل بینکم موده و رحمه ان فی ذلک لایت لقوم یتفکرون.
2.jpg (640×509)
۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
زاهده

حمایت...

تق.......آااااااااااآآآآآآآآآآآاااااااااخ اََااااااااااااَاَااااَ ماااااامااااااااان

کودک صف جلویی مان بود که از کودک دیگری کتک خورده بود هنوز 2سال بیشتر نداشت .تقریبا  صدای گریه و جیغ اوکل مسجد را پر کرده بود. تمام حواسم در نماز به این کودک و حرکاتش بود !

کودک رو به مادر و با صدای هر چه تمام تر داد می زد و نگاهش را از مادرش بر نمیداشت و انگار منتظر حمایت مادرش بود!تامادر با چادرش کودک دیگر را به عقب حل می داد و بعد از سجده  اشک های کودکش را پاک می کرد کودک ساکت می شد. با هر عکس العمل مادر گریه کودک فروکش می کرد و نگاهی پیروزمندانه به کودک رقیب می انداخت و دوباره با نگاهی به مادر گریه را از سر می گرفت و منتظر تنبیه شدید از طرف مادر بود...

من که در صف عقب بودم و به عنوان شخص سوم، فقط نظاره گر داستان بودم  وقتی صدای گریه کودک را شنیدم تقریبا داشتم پروبال می زدم که نماز تمام شود همه ی فکر و ذکرم شده بود کودک و گریه های کودک نمیدانم مادرش چه حسی داشت ولی میتوانستم درک کنم که حمایت مادر چقدر امید میداد به کودک کتک خوده ی صف جلوییم انگار که تمام دنیا پشت کودک است نه فقط یک مادر...



پ.ن:به قول حضرت اقا خدا این نمازا رو از ما قبول کنه :)

23584194429122110788238928311189415465.jpg (180×210)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
زاهده