خانه همسایمان هفته ای یک بار جلسه است. اما توی ماه مبارک هرروز جلسه دارند و سخنرانی های خانم لطفی آذر را می گذارند. تابحال چند بار تلفنی و حضوری گفتند سه شنبه ها بیا خانه مان و من معمولا وقت نداشتم یا تنبلی می کردم جز چند جلسه، تک و توک آنهم مثلا بین 50_60 تا ترَک ِسوره والعصر رفتم و خب قاعدتا چیز زیادی نمی فهمیدم.. و بظرم غیرمفید می امد...

اوایل ماه رمضان بود که بازهم خانم طحان بزرگواری فرمودند و آمدند خانه ما و بازهم به من و مادرم گفتند که بیایید و حیف است .. و اگر آن سرِ شهر طلا و جواهر مجانی بدهند نمی روید؟؟ کار دارید؟؟ بهانه می آورید؟؟ و خلاصه ما قانع شدیم که برویم.. البته زیاد با خودم می گفتم که حالا آقای پناهیان هستند، اینهمه آدم ِ دیگر که تازه ساده تر هم حرف می زنند.. چرا خانم لطفی آذر؟ ولی رفتم...

امروز روز 22 ماه مبارک است و من احساس می کنم که اگر این حرفها مایه عجب و غرور و تکبر نشود چقدر می تواند به تکامل یک انسان کمک کند... 

برای همین تصمیم گرفتم خلاصه ی یکی از جلسات! را برای شما بنویسم، و هدفم فقط و فقط تشویق و ترغیب شما برای دریافت و گوش دادن به سخنرانی هایشان است...

در روایات داریم که صبر پله حلم است و حلم، پله حکمت 

یعنی آن صبری خوب است که به حلم و بعد به حکمت منتج بشود. گاهی ما صبر می کنیم اما طلبکار می شویم. این دقیقا مثلِ این است که ما یک قابلمه دستمان گرفته باشیم و صبر هایمان را بریزیم داخلش! اگر صبرهایمان حاصل از بینشی غلط باشد باعث می شود مثلا یک خانوم در سن 40 سالگی وسواس فکری پیدا کند، قلبش مالامال خاطره های بد باشد، حقد و حسد بگیرد، احساس کند از اینهمه گذشتی که نسبت به همسر یا فرزندانش داشته خسته است، احساس کند از اینهمه ریخت و پاش محبت خسته است... 

اینها صبر هایی است که به حلم و حکمت منتج نشده است. این انسان ثمره های انسانی عملش را در یافت نکرده.

اگر من ادای بزرگتر از بینشم را در بیاورم، این عدم ِتوازن را دروجودم احساس می کنم. برای اینکه بفهمیم ما جلو تر از بینشمان حرکت می کنیم یا نه باید به گذشت هایی که در زندگی کردیم نگاه کنیم! گذشت یعنی الان هیچ کدورت و طلبکاری ای از آن مسئله به دل ندارم.

این به این معنی نیست که صبر نکنیم، به این معنی است که بینشمان را هم قدم با صبر پیش ببریم تا به حلم و حکمت برسیم.

(معنای بینش بسیار عمیق است و من واقعا در یک پست نمی توانم بیان کنم و این دقیقا چیزی بود که خانم لطفی آذر مدت زمان ِزیادی از این 22 جلسه را روی آن گذاشتند تا بازش کنند و تاحدودی مزه اش را به ما بچشانند. بینش یعنی رابطه خودمان را با دنیا و با خدا بفهمیم، بفهمیم که هر اتفاقی که توی این دنیا می افتد مظهری از پروردگار است. یک آیه ای توی قرآن هست که می گوید تا به انسان خوشی می رسد می گوید از خودم هست و وقتی رحمتی را که به او دادیم از او می گیریم مایوس می شود و کفران می کند. خداوند می خواهد این بینش را نقد کند ما باید در هر اتفاقی که می افتد به پروردگار برسیم باید متوجه بشویم که مثلا این مسئله مظهر لطف خداست یا این مورد پیش آمده مظهر رزاقیت خداست یا این مشکلات مظهر اسماء جلالی خداست فلان محبتها و خوشی ها! مظهر اسماء جمالی خداست. یعنی ما در هر واقعه ای که پیش می آید باید به وحدت وجود برسیم به توحید برسیم. نباید نفس خودمان را وسط قرار بدهیم و براساس اوهام نفس با مسائل زندگی برخورد کنیم .. می دانم که وقتی اینها را می شنوید احساس می کنید بسیار آرمانی و سخت است. ولی واقعا شدنی است و واقعا امکان پذیر است. هدف من از این متن بیشتر این است که شما را برای گوش کردن صحبتهای خانم لطفی آذر تشنه کنم...تا اینکه بخواهم با ذهن کج و معوج و قلم ِناقص خودم این بینش عمیق را به شما بفهمانم...بفهمید که می شود آدم وسط فشار های زندگی احساس گشایش کند.. همانطور که حضرت زینب (سلام الله علیها) احساس کردند و این حاصل عمل کورکورانه نیست، این حاصل یک نوع بینش است که می توانید بین صحبتهای خانم لطفی آذر پیدایش کنید. )

مثلا یک مصداق صبر ِپخته! بعبارتی صبر حکیمانه، صبر حضرت زینب است، که حکمت آن مصائب را تحت جمله "ما رایت الا جمیلا" به ما می فهمانند.

خیلی وقتها ما اصلا بخاطر یک بینش غلط صبر می کنیم. اصلا بنای ما بر خوشحال شدن اشتباه بوده. یک روزنه کوچک ساخته ایم که باید بافشار صبر را از آن کشید بیرون.

حقیقتا وجود ما باید پر از درد باشد، که چرا این ضیق های وجودمان خوب نمی شود

یک مثال دیگر از بینش درست: 

بچه ی اول دبستانی را در نظر بگیرید که کیفی می خرد و لباسی ولوازم تحریری و تا مهر کلی هوای وسایلش را دارد و هرروز بهشان می رسد تا می رود مدرسه. روز اول مدرسه پاک کنش را به دوستش قرض می دهد او هم از وسط نصفش می کند یا چمیدانم جوهر می ریزد روی کیفش(همان اتفاقی که برای کیف خودم افتاد و براستی مرا مغموم کرد!!) یا ماشین رد می شود آب گل می پاشد به لباسش. می توانید تصور بفرمایید آن بچه چقدر ناراحت و دلسرد می شود؟؟ در حالیکه بچه در حقیقت باید بفهمد که هدف از همه ی اینها باسواد شدن است و اگر این را بفهمد البته وسایلش را دوست خواهد داشت ولی در راه یاد گرفتن سواد، نه به خودی ِخود!

ما هم در مواجهه با مصائب باید به هدف وجودمان فکر کنیم 

اصلا این یعنی بینش درست 

یکی از شاگردان برای اینکه اثبات کنند این کار شدنی است می گفتند:

وقتی احساس می کنید قلبتان ضیق شده و مالامال از احساس های بد و صفات بد است، _آنجا_ یعنی شما در مسیر کمالتان به در ِبسته خورده اید. یعنی باید دسته کلیدتان را بیاورید جلو یکی یکی کلید بیندازید تا در را باز کنید. 

کلید ها همان بینش است. یعنی شما فکر کن به هدف خلقتت به اینکه همه چیز مظهر صفات پروردگار است و اصلا پروردگار این بار، اینطور برای تو تجلی کرده و ببین که تو چرا این دید را نداری که "هرچه از دوست رسد نیکوست". ببین اگر آدم کسی را خیلی دوست داشته باشد وقتی خبر بدی را می شنود آن مونسش را صدا می زنند و فقط کافیست یک زنگ بزند تا قلب آدم آرام تر شود، خب خدا همیشه باتوست، از تو به تو نزدیک تر است، چرا این نباید آرامت کند..؟؟ یا مثلا وقتی دوستی از پشت خنجر می زند یا دشمنی دشمنی می کند، _حتی اگر نمی توانی به وحدت وجود برسی و با صفات جمالی و جلالی خدا تطبیق بدهی_ با خودت بگو آیا ارجعیت دارد که طرف خفه شود! یا رذیله های اخلاقی من، که الان همه فکر و ذکرم را گرفته (مثل حقد و کینه و حسد و حرص و خشم و ...) از بین برود؟؟ از خدا بخواه که پاکت کند، ازش تشکر کن که رذایلت را به تو نشان داده.. هدف خلقت خیلی مهم است و خیلی وقتها خیلی چیزهارا حل می کند، اینکه تو به آخرش نگاه کنی...

دفتری که خلاصه ام را تویش نوشته بودم گم شد! 

شاید این یعنی زیادی حرف زدم و بیش از حد ادای آدم های درست و حسابی را در آوردم! 

ولی لطفا به وبلاگ خانم لطفی آذر که البته جزو پیوندهای وبلاگ هم هست بروید و استفاده کنید. چندین سری صحبت دارند نترسید، موضوعی را که احساس می کنید بیشتر نیازدارید انتخاب کنید و گوش!

از ترکیب صحبتهای این بزرگوار با سخنرانی های استاد پناهیان می شود به چیزهای خوبی رسید، که البته اگر به عجب و تکبر ناشی از فهمیدن! منتهی نشود و به خورد وجود آدمیزاد برود! راه را برای به کمال رسیدن باز می کند...

ببخشید اینقدر پرحرفی کردم. امیدوارم مسمرثمر بوده باشد...

یاحق و التماس دعای فراوان