همیشه معتقد بودم بهتر است ایام محرم به مجالس سخنرانی برویم و حتی توی روز عاشورا هم خیلی به نخل برداری یا سینه زنی یا بقیه مراسم نمادین اهمیتی نمی دادم.
همسرم زیاد از عاشورای زارچ تعریف می کرد و اصرار داشت که برویم. با اینکه خیلی موافق نبودم قبول کردم.
من _ بی تعارف _ خیلی دید ِ مثبتی به اینجور مراسم ها نداشتم...
در ذهنم بود که برنامه ها به این ترتیب باشد:
_تئاتری که بیشتر نمادین است تا ایجاد کننده ی فضایی معنوی.
_مراسم نقل برداری که یک عده خانم و آقا به دنبال یک اشک مانند بزرگ چوبین می دوند (از این فضا که اصلا تصور خوبی نداشتم(واقعا بخاطر یک چنین تصوری درمورد تابوت نمادین حضرت ثارلله علیه السلام شرمنده ام... ))
_چند کامیون که رویش شیر است و ...
_احتمالا خیلی ها هم می آیند تفریح!
_نماز ظهر عاشورا هم اصلا بعید نیست که پشت گوش انداخته شود...
این فکر ها توی سرم بوجود آمده بود و مرتب در ذهنم پرورش میافت...
تا اینکه
با همسرم رفتیم زارچ 
ما به نماز ظهر عاشورای حسینیه بزرگ ِ زارچ نرسیدیم...
اما
تمام برنامه ها به دلم نشست. هیچکدام نمایشی و ظاهری نبود. خیلی ها آنجا منقلب شدند بخصوص وقتی نخل برداری شروع شد.
در هیئت ها شعر هایی بسیار زیبا و قدیمی از عاشورا خوانده شد و اگرچه نظم سینه زدن برایشان مهم بود اما با سوز ِ دل سینه می زدند و می خواندند و گواهش این بود که اشک پای چشم ِ خیلی ها نشسته بود...
چندین کامیون تمام صحنه ها را از ورود مسلم به کوفه تا شهادت ایشان، ورود امام حسین (علیه السلام) تا نهر علقمه و حضرت عباس تا اتمام حادثه عاشورا و اسارت و دیر راهب و ... خیلی ساده به نمایش درآورده بودند. گریم ها و لباس ها مصنوعی بود، بازی ِبازیگر ها مصنوعی تر بااینحال خیلی از صحنه هایش آن لحظه ها را تداعی و دل ها را منقلب می کرد.
سوزاندن خیمه ها هم قلب ِ خیلی ها را آتش زد...
تخل برداری و روضه ای که پای نخل خوانده شد که دیگر هیچ.
چند بار با خودم گفتم که من چقدر تصور اشتباهی داشتم...
مردم پای نخل می دویدند و گریه می کردند و بر سر می زدند. فضا بشدت حزن آلود شده بود.
البته حتما بخش مهمی از این اتفاق های خوب مربوط میشود به پاکی دل ِ مردم زارچ...
الحمدلله که توفیق پیدا کردم و رفتم و امیدوارم سال بعد هم خدا این توفیق را به من بدهد...