یک دفعه برمیگردد دهنش را باز می کند و هرچی از دهنش بیرون می آید بارت می کند... بعد چشم هایت پر از اشک می شود... می توانی همین الان، همین الان الان، جوابش را بدهی. جواب محکم دندان شکن. بزنی توی دهنش و ثابت کنی که دارد غلط اضافی می کند...

همین الان جوابش را داری، نه که فردا توی حمام یک دفعه با خودت بگویی کاشکی گفته بودم فلان... 

نه همین الان جوابش را داری... می توانی برگردی و با یک جمله طرف را نابود کنی. می توانی یک پوزخند بزنی، می توانی سابقه ی خودش را پیش بکشی، می توانی برگردی و حداقل یک جیغ بزنی...


اما حتی بر نمی گردی. داری خفه می شوی. طرف فکر می کند حق با خودش هست. فکر می کند تو نفهمی. فکر می کند نمی فهمی...

تو داری دیوانه می شوی. بغض امانت را می برد و طرف فکر می کند که خیلی شاخ است. می روی یک گوشه ای که کسی نبیند و می زنی زیر گریه و شروع می کنی به فحش دادن. طرف فکر می کند تو نفهمی... بله فکر می کند خیلی حق به جانب است...

دوست داری حداقل پیش یکی  غیبتش را  بکنی. یکی بگوید عجب آدم نفهمی است. چقدر ظالم است. اما حتی غیبتش را هم نمی کنی...



او فکر می کند حق با خودش هست. فکر می کند تو نمی فهمی...

می توانی برگردی و ...

اما برنگرد...


والکاظمین الغیظ والعافین عن الناس. والله یحب المحسنین.


12570687013136887570.png (300×519)