وبلاگ نشریه دخترانه "اوج"

۲ مطلب توسط «فاطمه.م» ثبت شده است

شنبه های تلخ

 

برایم شنبه ها تلخ است

    تلخ تر از زقوم جهنم ...

صبح های شنبه که میشود غم بزرگی سینه ام را پر میکند . شنبه ها باید زیبا باشند چون آغار یک هفته جدید است ، چون امید را تازه میکند تا جبران کنیم هفته گذشته را . صبح شنبه باید خدا را شکر کرد که با تمام اشتباهاتمان فرصتی دیگر در اختیارمان گذاشته است تا زندگی کنیم تا باشیم و جبران کنیم .  در کنار همه ی اینها شنبه ها برایم تلخ است . شنبه تلنگر بزرگی است از طرف خدا برای تک تک مان .

میدانی شنبه چه معنا دارد ؟! شنبه یعنی پایان یک جمعه دیگر ! یک جمعه دیگر گذشت و او را ندیدیم ؛ صدای " انا المهدی " اش را نشنیدیم ؛ از رویش محروم شدیم . خدا خیلی ظریفانه اثبات میکند بی لیاقتیمان را ! شنبه یعنی بی لیاقتی ما از دیدار روی یار ؛یعنی هنوز گنه کاریم ؛ هنوز مرد نشده ایم برای یاری اش ...

شنبه ها میگویند یک بار دیگر غروب جمعه تمام شد ولی صدای قدمش را نشنیدیم . صبح شنبه ها از غروب جمعه ها هم برایم دلگیرتر است . چرا که غروب جمعه که تمام شود هنوز چند ساعت دیگر دلخوشم به آمدنش ، مدام با خود میگویم هنوز جمعه تمام نشده هنوز فرصت است ؛ این جمعه حتما می آید . اما شنبه که میشود ؛ یعنی پایان یک هفته انتظار به پاییز ختم شد ...

هر روز هفته ، از صبح تا شب به انتظار ظهورش نفس میکشم . یکشنبه که تمام میشود میگویم دوشنبه هست ، سه شنبه هست ، چهارشنبه . پنج شنبه و جمعه ...

تک تک لحظه های روز جمعه را به امید شنیدن صدای زیبایش سپری میکنم ؛ گوشه ای نمی نشینم برای دیدنش ! تلاش میکنم تا شرمنده اش نباشم ... شب جمعه را با غم بسیار سر به بالین میگذام و بازهم صبح شنبه ...

بیایید روزهای زندگی مان را با معنا سپری کنیم . هر ثانیه روزهایمان حرفی برای گفتن دارند که ژرفای آن یعنی" مهدی ( عج ) " یعنی " فریدی " که چشم انتظار ماست ! یعنی " شریدی " که هنوز هم دعای گوی ما شیعیان گنه کار است .

خدایا

این هفته را هم به پایان میرسانم تنها با این امید که صبح شنبه ها با لبخند مولایم بیدار شوم ...

الهی

عاجزانه درخواست میکنم شنبه هایم شیرین شوند ؛ به شیرینی شراب طهور بهشتی ...

 

فرید : تنها / شرید : کنار گذاشته شده . از القاب حضرت مهدی ( عج )


۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه.م

فریادهای بی صدا ...

مولای من ؛ مهدی جان

نمیدانم این شب ها کدامین چاه میزبان اشک های توست

  ولی خوب میدانم که اگر سرت را بیالا بیاوری ، زمین طاقت نخواهد آورد و میبلعد ما بشر بی لیاقت را ...

بس است دیگر !

دیگر بس است آرام گریستن

امشب سرت را بالا بگیر و فریاد بزن ؛ بگذار کرات و موجوداتش بفهمند  خون دل خوردنت را ، ما زمینیان که غرق در گناهانمان

نمیشنویم صدایت را ، شاید آنان بشنوند

فریاد بزن که آرام بودنت ما را به چاه سیاه فراموش کردنت سپرده ...

راستی امشب بر کدام مصیبت اشک میریزی ؟؟

 بر فرق شکافته علی (ع) و یتیمی اولادش یا بر یتیمی کودکان فلسطینی و یمنی ؟

بر ما شیعیان غرق در غفلت یا بر خودت غرق در تنهایی ؟

          شاید هم بر صبر خدا ...

خدایا

به حق این شبهای عزیز ، گوشهایمان را برای شنیدن صدای زیبایش لایق بگردان ...


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
فاطمه.م