مولای من ؛ مهدی جان
نمیدانم این شب ها کدامین چاه میزبان اشک های توست
ولی خوب میدانم که اگر سرت را بیالا بیاوری ، زمین طاقت نخواهد آورد و میبلعد ما بشر بی لیاقت را ...
بس است دیگر !
دیگر بس است آرام گریستن
امشب سرت را بالا بگیر و فریاد بزن ؛ بگذار کرات و موجوداتش بفهمند خون دل خوردنت را ، ما زمینیان که غرق در گناهانمان
نمیشنویم صدایت را ، شاید آنان بشنوند
فریاد بزن که آرام بودنت ما را به چاه سیاه فراموش کردنت سپرده ...
راستی امشب بر کدام مصیبت اشک میریزی ؟؟
بر فرق شکافته علی (ع) و یتیمی اولادش یا بر یتیمی کودکان فلسطینی و یمنی ؟
بر ما شیعیان غرق در غفلت یا بر خودت غرق در تنهایی ؟
شاید هم بر صبر خدا ...
خدایا
به حق این شبهای عزیز ، گوشهایمان را برای شنیدن صدای زیبایش لایق بگردان ...