هر روز صبح که بیدار میشم ذهنم پر از برنامه های رنگارنگ هست اما روز که به آخر می رسد و میخواهم دوباره به رختخواب برم با ذهنی آشفته و پریشان چشم برهم می نهم و تمام برنامه های انجام نشدم مانند فیلم سینمایی از جلو چشمام می گذره.
آ ه ه ه ه و حیف که از این آه من در نیمه شب کاری ساخته نیست.
این روزهای پس از ازدواج بی نظمی ها و سردرگمی هایم افزایش یافته است (بخوانید یافته بود چون الان تقریباً فهمیدم باید چیکار کنم و مثلا نظم پیدا کردم) البته فکر نکنید قبلا منظم بودم .نظم تمرین می خواد که من همیشه بهش بی توجه بودم و مصداق بارز هر چه پیش آید خوش آید. فکر نمی کنم چیزی به اندازه نظم نداشتن بتونه تار و پود برنامه های آدم رو از هم جدا کنه بخصوص وقتی مسئولیت هات زیاد میشن اگه منظم نباشی کلاهت پس معرکه هست.حاج آقا پناهیان می گفتند کار هر روز را همون روز انجام بدید چون فردا زمان انجام دادن یه کار دیگه است .
خلاصه کلام بی نظمی چیز خوبی نیست...

نظم