گفت: حتما می آیم. منتظر باش

منتظر پای دیوار

جیب هایم پر از آه و ای کاش

باز هم بی خداحافظی رفت

مثل هربار

کوچه و خلوت و باد

کاسه اشکم از دستم افتاد

یک دل ِپر

زیر باران ِشُر شُر

یک نفر رد شد و گفت:

باد ها بی خداحافظی می روند

ابرها هم همینطور...

عرفان نظر آهاری

چای با طعم خدا